به نام خدا


معام وارد کلاس شد . کسی نبود یا کسی نمی خواست بر پا دهد بچه ها نصفه و نیمه بلند شدند یکی 

دو تا از بچه ها بعد از معلم آمدند و اجازه گرفتندو وارد کلاس شدند  . نماینده کلاس هم بعد از معلم آمده 

بود و حتی از معلم خواست اجازه دهد تا مطلبی را برای بچه بگوید ولی معلم اجازه نداد هنوز کلاسآرام 

نشده بود . تعدادی از بچه ها سر جایشان ننشسته بودند . نماینده کلاس با چند نفراز بچه ها آرام گفتگو 

می کرد . بالاخره با همت معلم و بچه ها کلاس آرام شد .معلم می خواست امتحان بگیرد . معلم 

توضیحات لازم را برای امتحان می داد که در ب کلاس باز شد و یکی از معاونین مدرسه وارد شد . بدون 

مقدمه گفت بچه ها شصت هزار تومان پول آزمون های مرآت کم است . چی شده این پول کجاست . یک 

سری از اسامی بچه ها را خواند و گفت یکی از این دانش آموزان است که پولش را نداده.


137397737433591.gif


معلم هم به کمک او آمد و گفت شاید کسی اسمش نوشته شده ولی پول را یادش رفته بدهد پس جیب 

هایتان را بگردید شاید در جیب تان باشد بچه ها جیب هایشان را وارسی کردند . خبری نبود هر کسی 

حرفی می زد . خلا صه بیست یا بیست و پنج دقیقه طول کشید. معلم بچه ها را آرام کرد .همین حدود 

هم طول کشید تا یک امتحان هفت سوالی از بچه ها بر گزار شود . همین که امتحان تمام شد . تقریبا 

تمام بچه ها یا می خواستند درستی جواب خود را بدانند یا سوال می کردند کی برگه ها تصحیح می 

شود . همهمه ای در کلاس بود هر کس فکر ی داشت  و می خواست کاری کند . و ظاهرا کسی حتی 

به معلم فکر نمی کرد که سعی دارد با آرام کردن  مؤ دبانه ی کلاس تدریس خود را انجام دهد . بالاخره با 

کش و قوس های فراوان  کلاس آرام شد ولی ظاهرا هیچ چیز تمامی ندارد حال مشکل بچه این بود که 

نزدیک زنگ است و نمی رسیدمثل همیشه در س بدهید پس بهتر است کتاب و دفتر مان را جمع کنیم و 

منتظر زنگ باشیم  وباز مثل همیشه معلم تدریس می کند ولی بچه ها تفریح می کنند!

منبع :  سایت آقای آهنی پور

( خاطره ی خود آقای آهنی پور بود و در مورد کلاس ما بود )